با کدام ساقی بگویم..
مست گفتاری که نیست..!
یا کدام خلوت بجویم..
خلوت یاری که نیست..؛
در کدام معبد نشینم..
تا بگویم درد خود,
من چه گویم دردها را.. شیخ اسراری که نیست..؛
نیمه های خلوت شب.. سوی دریا می روم,
بر کدام ساحل بمانم.. عشق دلداری که نیست..؛
عالمی دارم درونم.. خسته از جویای تو..
سالها بیکار خویشم, وقت بیکاری که نیست..؛
می فروشم هرچه دارم.. تا خریدارت شوم..
یوسفی ارزان و اما.. سود بازاری که نیست..؛
می کشم همچون خری.. بر دوش خود بار گران..
درد معشوقی که دارم, ان همان باری که نیست..؛
پشت بام ارزویم.. نردبان را دزد برد..!
نردبان را من چه خواهم.. سقف و دیواری که نیست..؛
ای طبیب سالهایم.. درد من درمان نشد..
من چه گویم راز دردی.. اه بیماری که نیست..؛
شاعر:مجاهد ظفری
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0